میرزا جواد اقا تهرانی
به خانه که رسیده بود، دیگر شب از نیمه گذشته بود. داخل لباس هایش را که گشته بود. کلید را پیدا نکرده بود. چراغ های خانه خاموش بودند؛ این یعنی همه خوابند. سرمای استخوان سوز نیمه شب کوچه را خلوت خلوت کرده بود. در نزده بود
موقع اذان که اهل خانه بیدار شده بودند، همسرش در را باز کرده بود و رفته بود خانه. بچه ها که دوره اش کرده بودند و خرده گرفتند که چرا لااقل زنگ نزدید جواب شنیده بودند: « شما خواب بودید. زنگ من موجب اذیت و آزار شما می شد!»
کوتاه شود